سفارش تبلیغ
صبا ویژن

منتظر

آن حضرت با این نام خوانده شده است، چرا که مردم همواره ظهور و قیام او را انتظار می برند تا با قیام خویش این سیاره خاکی را از ظلم و بیداد پاک سازد.
از امام جواد علیه السلام پرسیدند:
«یابن رسول الله! و لم سمی: القائم؟»
قال: «لانه یقوم بعد موت ذکره و ارتداد أکثر القائلین بامامته.»
فقیل له: «و لم سمی:المنتظر؟»
قال: «لان له غیبة تکثر ایامها و یطول أمدها، فینتظر خروجه المخلصون و ینکره المرتابون...» [1] .
یعنی: پرسیدند: «چرا حضرت مهدی علیه السلام را «قائم» نامیدند؟»
فرمود:«چون پس از آنکه یاد و نام مقدسش در میان مردم فراموش شد و بیشتر معتقدان به امامت او به آفت ارتجاع و ارتداد گرفتار آمدند، بپا می خیزد.
پرسیدند: «چرا منتظر نامیده شده است؟»
فرمود: «بدان دلیل که او غیبت بسیار طولانی خواهد داشت. غیبتی که دوران آن سخت و طولانی است و مخلصان، انتظار قیام و ظهورش را می کشند و تردید کنندگان و بدخواهان، وجود گرانمایه و ظهور او را برای اصلاح جهان، انکار می نمایند.

 
[1] بحارالانوار، ج 51، ص 30.


                                                  

                                                                            مادر گرامی ایشان

مادرحضرت ، بانوی بزرگ، نیک بخت و پرشکوه و گرانقدری بنام «نرجس» است و او را «صیقل»، «ریحانه» «سوسن» نیز نامیده اند.
لازم به یادآوری است که تعدّد نام و اختلاف در اسم، به معنای  تعدّد شخصیت  نیست  و به معنای اختلاف در صاحب آن نام هم نیست.
دختر گرانقدر پیامبر فاطمه- علیهاالسلام- نیز بخاطر مناسبت ها و دلایل متعدد، نامهای گوناگونی داشت .


رسول خدا (ص) می‌فرماید:
«طُوبَی لِلصَّابِرِینَ فِی غَیْبَتِهِ طُوبَی لِلْمُقِیمِینَ عَلَی مَحَجَّتِهِمْ أُولَئِک وَصَفَهُمُ اللَّهُ فِی کتَابِهِ:
وَ قَالَ الَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ قَالَ أُولئِک حِزْبُ اللَّهِ أَلا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»؛ خوشا به حال صبر
کنندگان در دوران غیبت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف)! خوشا به حال پابرجایان بر راه اهل‌بیت. این‌ها کسانی
هستند که خداوند در معرفی‌شان فرمود: این‌ها حزب الهی هستند؛ و فرمود: این‌ها رستگارانید.) .[1]

 

همچنین باید انتظار همراه با عمل باشد،  

     امام صادق (ع  ) این معنا را چنین بیان فرموده است: «منْ سَرَّهُ اَنْ یَکُونَ مِنْ اَصْحابِ القائِمِ فَلْیَنْتَظِرْ وَلْیَعمَلْ بِالوَرَعِ وَمحاسِنِ الاَخْلاقِ وَهُوَ مُنتَظِرٌ فَاِن ماتَ وَقامَ القائِمُ بَعْدُ کانَ لَهُ مِنَ الاَجْرِ مِثْلُ اَجْرِ مَنْ اَدرَکَهُ فَجِدُّوا وانْتَظِرُوا هَنیئاً لَکُمْ اَیَّتُهَا العِصابَةُ المَرْحُومَةُ»،[2]

 هر کس که خوشحال می‌شود که از یاران قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد، باید منتظر باشد و با پرهیزگاری و اخلاق نیکو عمل کند و با چنین حالتی منتظر باشد که هرگاه بمیرد و پس از مردنش قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به پا خیزد، پاداش او همچون کسی خواهد بود که دوران حکومت آن حضرت را درک کرده باشد. پس بکوشید و منتظر باشید. گوارایتان باد‌، ای گروه رحمت شده!

 

تشرف میر اسحاق استر آبادی

اباصالح! بیا درمانده ام من

علامه مجلسی (ع) می فرماید:
مرد شریف و صالحی را می شناسم به نام امیر اسحاق استرآبادی او چهل بار با پای پیاده به حجّ مشرف شده است، و در میان مردم مشهور است که طی الارض دارد. او یک سال به اصفهان آمد، من حضوراً با او ملاقات کردم تا حقیقت موضوع را از او جویا شوم.
او گفت: یک سال با کاروانی به طرف مکه به راه افتادم. حدود هفت یا نه منزل بیش تر به مکه نمانده بود که برای انجام کاری تعلل کرده ، از قافله عقب افتادم. وقتی به خود آمدم، دیدم کاروان حرکت کرده و هیچ اثری از آن دیده نمی شد، راه را گم کردم، حیران و سرگردان وامانده بودم، از طرفی تشنگی آن چنان بر من غالب شد که از زندگی ناامید شده آماده مرگ بودم.
[ ناگهان به یاد منجی بشریت امام زمان (ع) افتادم و] فریاد زدم: یا ابا صالح! یا ابا صالح! راه را به من نشان بده! خدا تو را رحمت کند!
درهمین حال، از دور شبحی به نظرم رسید، به او خیره شدم و با کمال ناباوری دیدم که آن مسیر طولانی را در یک چشم به هم زدن پیمود و در کنارم ایستاد، جوانی بود گندم گون و زیبا با لباسی پاکیزه بر شتری سوار بود و مشک آبی با خود داشت.
سلام کردم. او نیز پاسخ مرا به نیکی ادا نمود.
فرمود: تشنه ای؟
گفتم: آری. اگر امکان دارد، کمی آب از آن مشک مرحمت بفرمایید!
او مشک آب را به من داد و من آب نوشیدم.
آنگاه فرمود: می خواهی به قافله برسی؟
گفتم: آری.
او نیز مرا بر  شتر خویش سوار نمود و به طرف مکه به راه افتاد. من عادت داشتم که هر روز دعای" حرز یمانی" را قرائت کنم. مشغول قرائت دعا شدم. در حین دعا گاهی به طرف من بر می گشت و می فرمود: این طور بخوان!
چیزی نگذشت که به من فرمود: این جا را می شناسی؟
نگاه کردم، دیدم در حومه شهر مکه هستم، گفتم: آری می شناسم.
فرمود : پس پیاده شو!
من پیاده شدم برگشتم او را ببینم ناگاه از نظرم ناپدید شد، متوجه شدم که او قائم آل محمد(ص) است. از گذشته خود پشیمان شدم، پس از هفت روز، کاروان ما به مکه رسید، وقتی مرا دیدند، تعجب نمودند. زیرا یقین کرده بودند که من جان سالم به در نخواهم برد.
منبع:
بحار الانوار، ج 52، صص 175 و 176



[1] . کفایة الاثر، ص 56.

[2] . غیبه النعمانی، ص 200، ب 11، ح 16.

 

 

 


[1] . کفایة الاثر، ص 56.

[2] . غیبه النعمانی، ص 200، ب 11، ح 16.

 


   مدیر وبلاگ
خبر مایه
آمار وبلاگ

بازدید امروز :1
بازدید دیروز :7
کل بازدید : 33638
کل یاداشته ها : 33


طراحی پوسته توسط تیم پارسی بلاگ