پرسش:
آیا امام زمان (عج)دارای همسر و اولاد می باشند؟
پاسخ:
در مورد این که، امام زمان (عج)دارای همسر و فرزندانی هستند یا نه؟ کسانی که قائل هستند برای حضرت همسر و فرزندانی است ادله ای دارند که عبارتند از:1. میرزا حسین نوری،نجم الثاقب، قم، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چ 1، ص 224.
2. نهاوندی، العبقری الحسان، ج 2، ص 134.
3. میر زا حسین نوری، همان، ص 225.
4. محمدباقر مجلسی، بحارالانوار، بیروت، داراحیاء التراث العربی، دوم ، 1403 ق، ج 53، ص 149ـ145 .
5. محمد باقر مجلسی، همان، ج 53، ص 148.
6. میرزا حسین نوری،همان، ص 225.
7. محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، ج 102، ص 228.
8. محمد باقر مجلسی، همان، ج 95، ص 332.
9. ر.ک: حبیبالله طاهری، سیمای آفتاب، قم،انتشارات مشهدی، اول ، 1378، ص 498ـ494.
پرسش:
آخرین نایب امام زمان (ع) در چه سالی دار فانی را وداع گفت و محل دفنش کجاست؟ اولین مرجع تقلید شیعیان چه کسی بود و در چه سالی مرجعیت ایشان شروع شد؟
پاسخ:
امام زمان (ع) در سال 255هجری قمری در شهر سامرا متولد شد. پدر گرامیشان، امام حسن عسگری (ع) در سال 260هجری قمری به شهادت رسیدند و غیبت صغری امام دوازدهم (ع) از این تاریخ شروع شد. در این غیبت، چهار وکیل و نماینده عهده دار کارهای ایشان و ارتباط بین مردم و امام (ع) گردیدند:
آخرین نایب امام ابوالحسن علی بن محمد سمری از یاران باوفای امام حسن عسکری (ع) و اهل بغداد بود که از سال 326هجری قمری تا 329 هجری قمری عهده دار وکالت امام دوازدهم (ع) شد.(1) پس از انجام وظیفه در نیمه ماه شعبان سال 329 هجری قمری در بغداد وفات نمود. آرامگاه او که مأوی وپناهگاه عامه و خاصه شده در شهر بغداد در خیابان خلنجی، کنار رودخانه ابی عتاب، واقع است.(2)
بعد از وفات علی بن محمد سمری، دوره غیبت کبری آغاز و تاکنون ادامه دارد. این دوره که به «دوره سوم (ادوار فقهی( و عصر آغاز اجتهاد» شهرت دارد مقارن با آغاز غیبت کبری است.
ادوار فقهی دوره های زیادی دارد که دوره سوم آن با ابن عقیل عمانی و ابن جنبد اسکافی آغاز شد و نزدیک یک قرن و نیم دوام یافت و در زمان شیخ مفید متوفای 413هجری قمری و شاگرد او، سید مرتضی متوفای 436هجری قمری قوت گرفت.
در این دوره علم فقه بصورت اجتهادی در آمد و به برکت علم اصول رونق گرفت و برای اولین بار بدست دانشمندان شیعه امامیه مسایل فقهی از نصوص استخراج و تحقیق و تنقیح شد و فروعی که فاقد نص بود، از اصول کلی استنباط گردید. لذا این دوره به طور مطلق دوره اجتهاد نام گرفت.(3)
در زمان غیبت کبری، نیاز شیعه در امر استنباط احکام حوادث واقعه رو به ازدیاد گذاشت، زیرا نه دسترسی به امام بود و نه نایبان آنها. و هر چه از زمان آنها فاصله شد و تنوع پدیده ها و رویدادها و مسایل نوین بیشتر می شد، نیاز آنها به اجتهاد بیشتر احساس می گشت.
در این ایام، نخستین کسی که مسایل اصولی و بحث های اجتهادی را به گونه علمی و فنی مطرح و تدوین نمود، مجتهد بزرگ و فقیه نوپرداز، ابومحمد حسین بن علی عمانی معروف به ابن عقیل، متوفای 329 هجری قمری است.(4)معاصر او علی بن بابویه قمی متوفای 329 هجری قمری و بعد از او ابن جنید اسکافی که از اساتید شیخ مفید (ره) است و به سال 381 هجری قمری در گذشت. شیخ مفید، متکلم و فقیه که در سال 413هجری قمری وفات یافت یکی از چهره های بسیار درخشان شیعه در جهان اسلام به حساب می آید. سید مرتضی معروف به علم الهدی متوفای 436 هجری قمری نیز فقیه و متکلم شیعی بود. شیخ طوسی، ابن برّاج، ابوالصلاح حلبی و... از دیگر فقیهان نامدار شیعه این عصر به حساب می آیند.(5)
ابوعلی محمد بن ابی بکر بن سهیل بن بیزان (کاتب) نیز از محدثان ایرانی تبار امامی مذهب، معروف به اسکافی، یکی از دیگر فقهای این قرن است که در 336 هجری قمری وفات کرد. ابن همام اسکافی در عصر خود به عنوان یکی از بزرگترین محدثان بغداد شناخته می شده است. چنانکه نجاشی و طوسی او را با عناوین «شیخ اصحابنا و متقدمهم» و «جلیل القدر» تمجید و امانت وی را در نقل حدیث مورد تاکید قرار داده اند. او به عنوان یک عالم برجسته امامی در بخش عمده ای از دوره غیبت صغری و در زمان مقارن با ایام نواب چهارگانه امام دوازدهم (ع) توانست در موقعیت های حساس به تبیین مبانی اعتقادی و سیاسی امامیه بپردازد. رابطه نزدیک اسکافی با محمد بن عثمان عمری (یکی از نواب اربعه امام (ع)) قابل ذکر می باشد. کتابهای الانوار فی تاریخ الائمه (ع)، المزار و التمحیص به او نسبت داده شده است.(6) ظاهرا وی جزو اولین مجتهدین دوره غیبت کبری است.
بنابراین در تاریخچه فقه و فقهاء از هشت دوره نام برده می شود. که دوره سوم آن (آغاز عصر اجتهاد) همزمان با شروع غیبت کبری است. از علمای معروف آن زمان می توان به ابن عقیل عمانی، ابن جنید اسکافی، شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی، ابن همام اسکافی و... اشاره نمود. با مراجعه به ادوار فقهی، عنوان «اولین مرجع تقلید شیعیان» ذکر نگردید و کاملا مشخص نیست که چه کسی اولین مرجع شیعیان محسوب می شود. بر اساس منابع رجالی و تاریخی افراد نام برده شده بزرگترین علما بودند که مردم به آنها مراجعه می نمودند از این رو مرجعیت آنان در مقطعی محرز بوده است.
1. شهید محمد صدر، تاریخ الغیبه الصغری، مکتبه الرسول الاعظم، دوم، 1400 ق ، ص 412.
2. طوسی، الغیبه، موسسه المعارف الاسلامیه، قم، اول، 1411 ق ، ص 393.
3. ابوالقاسم گرجی، تاریخ فقه و فقهاء، تهران، سمت، اول، 1379، چ اول، ص 140.
4. ابراهیم جناتی، ادوار اجتهاد، تهران، موسسه کیهان، اول، 1372، ص 229.
5. شهید مطهری، مجموعه آثار، ج 20، صدرا، تهران، دوم، 1378، ص 70.
6. دایره المعارف بزرگ اسلامی، زیر نظر کاظم موسوی بجنوردی، مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی، اول، 1372، ج 5،ص 121.
منتظر
آن حضرت با این نام خوانده شده است، چرا که مردم همواره ظهور و قیام او را انتظار می برند تا با قیام خویش این سیاره خاکی را از ظلم و بیداد پاک سازد.
از امام جواد علیه السلام پرسیدند:
«یابن رسول الله! و لم سمی: القائم؟»
قال: «لانه یقوم بعد موت ذکره و ارتداد أکثر القائلین بامامته.»
فقیل له: «و لم سمی:المنتظر؟»
قال: «لان له غیبة تکثر ایامها و یطول أمدها، فینتظر خروجه المخلصون و ینکره المرتابون...» [1] .
یعنی: پرسیدند: «چرا حضرت مهدی علیه السلام را «قائم» نامیدند؟»
فرمود:«چون پس از آنکه یاد و نام مقدسش در میان مردم فراموش شد و بیشتر معتقدان به امامت او به آفت ارتجاع و ارتداد گرفتار آمدند، بپا می خیزد.
پرسیدند: «چرا منتظر نامیده شده است؟»
فرمود: «بدان دلیل که او غیبت بسیار طولانی خواهد داشت. غیبتی که دوران آن سخت و طولانی است و مخلصان، انتظار قیام و ظهورش را می کشند و تردید کنندگان و بدخواهان، وجود گرانمایه و ظهور او را برای اصلاح جهان، انکار می نمایند.
[1] بحارالانوار، ج 51، ص 30.
مادر گرامی ایشان
مادرحضرت ، بانوی بزرگ، نیک بخت و پرشکوه و گرانقدری بنام «نرجس» است و او را «صیقل»، «ریحانه» «سوسن» نیز نامیده اند.
لازم به یادآوری است که تعدّد نام و اختلاف در اسم، به معنای تعدّد شخصیت نیست و به معنای اختلاف در صاحب آن نام هم نیست.
دختر گرانقدر پیامبر فاطمه- علیهاالسلام- نیز بخاطر مناسبت ها و دلایل متعدد، نامهای گوناگونی داشت .
همچنین باید انتظار همراه با عمل باشد،
امام صادق (ع ) این معنا را چنین بیان فرموده است: «منْ سَرَّهُ اَنْ یَکُونَ مِنْ اَصْحابِ القائِمِ فَلْیَنْتَظِرْ وَلْیَعمَلْ بِالوَرَعِ وَمحاسِنِ الاَخْلاقِ وَهُوَ مُنتَظِرٌ فَاِن ماتَ وَقامَ القائِمُ بَعْدُ کانَ لَهُ مِنَ الاَجْرِ مِثْلُ اَجْرِ مَنْ اَدرَکَهُ فَجِدُّوا وانْتَظِرُوا هَنیئاً لَکُمْ اَیَّتُهَا العِصابَةُ المَرْحُومَةُ»،[2]
هر کس که خوشحال میشود که از یاران قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باشد، باید منتظر باشد و با پرهیزگاری و اخلاق نیکو عمل کند و با چنین حالتی منتظر باشد که هرگاه بمیرد و پس از مردنش قائم (عجل الله تعالی فرجه الشریف) به پا خیزد، پاداش او همچون کسی خواهد بود که دوران حکومت آن حضرت را درک کرده باشد. پس بکوشید و منتظر باشید. گوارایتان باد، ای گروه رحمت شده!
تشرف میر اسحاق استر آبادی
اباصالح! بیا درمانده ام من
علامه مجلسی (ع) می فرماید:
مرد شریف و صالحی را می شناسم به نام امیر اسحاق استرآبادی او چهل بار با پای پیاده به حجّ مشرف شده است، و در میان مردم مشهور است که طی الارض دارد. او یک سال به اصفهان آمد، من حضوراً با او ملاقات کردم تا حقیقت موضوع را از او جویا شوم.
او گفت: یک سال با کاروانی به طرف مکه به راه افتادم. حدود هفت یا نه منزل بیش تر به مکه نمانده بود که برای انجام کاری تعلل کرده ، از قافله عقب افتادم. وقتی به خود آمدم، دیدم کاروان حرکت کرده و هیچ اثری از آن دیده نمی شد، راه را گم کردم، حیران و سرگردان وامانده بودم، از طرفی تشنگی آن چنان بر من غالب شد که از زندگی ناامید شده آماده مرگ بودم.
[ ناگهان به یاد منجی بشریت امام زمان (ع) افتادم و] فریاد زدم: یا ابا صالح! یا ابا صالح! راه را به من نشان بده! خدا تو را رحمت کند!
درهمین حال، از دور شبحی به نظرم رسید، به او خیره شدم و با کمال ناباوری دیدم که آن مسیر طولانی را در یک چشم به هم زدن پیمود و در کنارم ایستاد، جوانی بود گندم گون و زیبا با لباسی پاکیزه بر شتری سوار بود و مشک آبی با خود داشت.
سلام کردم. او نیز پاسخ مرا به نیکی ادا نمود.
فرمود: تشنه ای؟
گفتم: آری. اگر امکان دارد، کمی آب از آن مشک مرحمت بفرمایید!
او مشک آب را به من داد و من آب نوشیدم.
آنگاه فرمود: می خواهی به قافله برسی؟
گفتم: آری.
او نیز مرا بر شتر خویش سوار نمود و به طرف مکه به راه افتاد. من عادت داشتم که هر روز دعای" حرز یمانی" را قرائت کنم. مشغول قرائت دعا شدم. در حین دعا گاهی به طرف من بر می گشت و می فرمود: این طور بخوان!
چیزی نگذشت که به من فرمود: این جا را می شناسی؟
نگاه کردم، دیدم در حومه شهر مکه هستم، گفتم: آری می شناسم.
فرمود : پس پیاده شو!
من پیاده شدم برگشتم او را ببینم ناگاه از نظرم ناپدید شد، متوجه شدم که او قائم آل محمد(ص) است. از گذشته خود پشیمان شدم، پس از هفت روز، کاروان ما به مکه رسید، وقتی مرا دیدند، تعجب نمودند. زیرا یقین کرده بودند که من جان سالم به در نخواهم برد.
منبع:
بحار الانوار، ج 52، صص 175 و 176
قائم
آن حضرت «قائم» نامیده شده است چراکه به بزرگترین قیام اصلاحگرانه ی تاریخ بشر، دست میزند. او برای حق خالص که ذرهای باطل در آن راه نمییابد، قیام میکند و بهحق و عدالت بپا میخیزد. و این چیزی است که قیام شکوهمند او را از دیگر قیامها ممتاز میسازد، چراکه تاریخ بشر، قیامها و نهضتهایی را برای برخی شخصیتها ثبت کرده است اما قیام و نهضت و انقلاب آنان در هدفها و وسایل، بر اساس حق و راه مستقیم نبوده است، اما امام مهدی -علیهالسلام- بر اساس حقِّ خالص و عدالت راستین و ناب به پا میخیزد و بس.
این روایت را بنگرید:
«ابوحمزه ثمالی» میگوید:
سألت الباقر علیه السلام: «یا بن رسولالله! الستم کلکم قائمین بالحق؟» قال:«بلی!» قلت:«فلم سمی القائم قائما؟»
قال: «لما قتل جدی الحسین علیه السلام ضجت الملائکة الی الله عزوجل بالبکاء و النحیب... ثم کشف الله عزوجل عن الائمة من ولد الحسین علیه السلام للملائکة، فسرت الملائکة بذلک، فاذا أحدهم قائم یصلی، فقال عزوجل: بذلک القائم أنتقم منهم.»[1].
از امام باقر علیه السلام پرسیدم: ای پسر پیامبر! آیا همه شما قیام کننده به حق نیستید؟.
فرمود: چرا!
گفتم:پس چرا آن حضرت، قائم نامیده شد؟
فرمود: هنگامی که جدّ گرانقدرم حسین- علیه السلام- به شهادت رسید فرشتگان به بارگاه خدا ناله و شیون کردند خداوند امامان نه گانه از نسل پاک حسین -علیه السلام- را، به آنها نمایاند وبا دیدن آنها ملائکه شاد گردیدند و دیدند که یکی از آنها به نماز ایستاده است و خدا با نشان دادن او به فرشتگان فرمود: من بوسیله این «قائم» از قاتلان حسین علیه السلام انتقام خواهم گرفت.»
اگر روزی رسد روی تو بینم
گذارم زیر پایت این جبینم
چرا احوال زارم را نپرسی
ابا صالح که از هجرت غمینم
اگر سهمی بود مارا زدیدار
بگو تا برسر راهت نشینم
خریدی هر چه خوب ازبین ما بود
همه رفتندو من با غم قرینم
بیا ای دوست دردم را دوا کن
مرا با دیدنت حاجت روا کن
بیا مولا که من چشم انتظارم
همیشه با غم هجرت بنالم
شود روزی نشینم روبریت
که یک بوسه زرخسارت بچینم
در روانشناسی رنگها میخوانیم که رنگ سیاه نمایانگر مرز مطلق است. لذا کسی که رنگ سیاه میپوشد، میخواهد نشان دهد که مرزی را ایجاد کرده است. اما اینکه این مرز برای چیست، در موقعیتهای مختلف ممکن، است متفاوت باشد. گاه لباس سیاه را در ماتم و عزا میپوشند، برای آنکه نشان دهند بین آنها و عزیزشان فاصله افتاده و مرز زندگی آنها را از هم جدا کرده است و یا برای آنکه نشان دهند که در حریم خانه و خانوادهی آنها حادثهای رخداده است که انجام برخی از کارهای معمولی که سایر خانوادهها انجام میدهند، برای آنان میسر نیست.
اما گاهی هم سیاه میپوشند، نه برای عزا و ماتم بلکه برای مشخص کردن مرزها و حریمهای اجتماعی و حجاب یک خانم مسلمان با چادر سیاه از این دسته است.
وقتیکه خانمی چادر مشکی به سر میکند و باوقار و متانتِ تمام ، قدم به عرصهی اجتماع میگذارد، با این نحوهی پوشش میخواهد نشان دهد که هرکسی حق ندارد به این حریم پاک، مقدس و خصوصی وارد شود. این حریم، حریم حرمت، حیا و احترام است، نه جای هرزگی، آلودگی و هوس بازی. درواقع او باحجاب مشکی و چادر سیاه، بین خود و مردان نامحرم مرزی عاقلانه ایجاد میکند، او با این سیاهی ظاهری اما ریشهدار در درون خود میخواهد نگاه تیز و برندهی هرزگی و ابتذال را بشکند و نگذارد در حریم عفاف، پاکی و نجابت او نامحرمی وارد شود و حرمت او را از بین ببرد. لذا چادر مشکی بهمنزلهی حرمت و احترام است. مرز ادب، کرامت، حیا و عفت است. مرز آداب است و نشان میدهد که در این محدوده باید حریم را نگه داشت و به صاحب حرم با دیدهی احترام و ادب نگریست.
ازنظر روانی نیز وقتی انسان پارچهی سیاهی را میبیند، دیگر چندان رغبتی به نگاه کردن پیدا نمیکند و خودبهخود نظر را برمیگرداند. نگاه به رنگهای روشن چشم را باز و رغبت مشاهده و تمرکز بر دیدن را دوچندان میکند، بهعبارتدیگر از دیدگاه روانشناسی رنگها، نگاه به رنگهای تیره، بهویژه رنگ سیاه که بیرنگی مطلق است، تقریبا تمام رغبتها را از بین میبرد.
روان شناسان امروز میگوید: «سیاه به معنای « نه » بوده و نقطهی مقابل « بله» یعنی سفید است» با این نگاه باید گفت: آنکس که در مقابل نامحرم سیاه میپوشد، درواقع میخواهد به او «نه» بگوید و آنکسی که رنگ جذاب میپوشد، درواقع خواسته یا ناخواسته خود را در معرض نگاههای هرزه و آلوده قرار میدهد و وسیلهی آلودگی و انحراف خود و جامعه را فراهم میکند.
در روانشناسی رنگها میخوانیم که «سفید به صفحهی خالی میماند که داستان را باید روی آن نوشت، ولی سیاهنقطه پایانی است که در فراسوی آن هیچچیز وجود ندارد» بنابراین زنی که در برابر نامحرم و در بیرون از خانه لباس سفید و رنگارنگ میپوشد، از ایمنی کمتری برخوردار است، ولی زنی که چادر سیاه میپوشد، حداکثر ایمنی را برای خود ایجاد کرده است و نشان میدهد که اینجا نقطهی پایان نگاههای نامحرمان است و در فراسوی این حجاب، جایی برای نفوذ نگاهها و نیتهای ناپاک نیست.
در جای دیگری در بحث روانشناسی رنگها میخوانیم که: «سیاه، نشانگر ترک علاقه یا انصراف نهایی بوده... و از تأثیر قوی بر هر رنگی که در همان گروه (درکنارآن) قرارگرفته باشد، برخوردار است و خصلت آن رنگ را مورد تأکید و اهمیت قرار میدهد...» ازاینرو کسی که چادر مشکی میپوشد، میخواهد بارنگ سیاهچادر دائماً جلوه و نمای خود را نفی کند و خود را از نگاههای دیگران دورنگه دارد. آنکس که چادر مشکی میپوشد، رنگ مشکی چادر او نشانگر ترک علاقه یا انصراف نهایی است، یعنی چادر مشکی به نگاههای نامحرم میگوید هیچ جایگاهی برای نگاه شما در من وجود ندارد.
بنابراین باید به روانشناسی و جامعنگری زن ایرانی آفرین گفت که برای حفظ حرمت، عفت و پاکی خود و همچنین پاسداری از مرزهای خویش و جامعهی خویش و برای سالمسازی محیط اجتماعی خود، بهترین حجاب، یعنی چادر و مناسبترین رنگ یعنی مشکی را انتخاب کرده است.
زنان و دختران نجیب ایرانی برای حفظ حرمت و احترام خود و برای سالمسازی محیط اجتماعی خویش و برای دو رماندن خود و جامعه از آلودگیها، وقتیکه از خانه بیرون میآیند، چادر مشکی راتبهگیر میکنند و پس از انجام کارهای روزمره و ضروری خود با قلبی آرام و فکری آزاد و سالم وقتیکه به خانهبر میگردند، یا در محیطی که از نگاههای مشکوک و آلوده به دور است قرار میگیرند، چادر مشکی را از سر برمیدارند و در حدود مرزها و مملکت خویش با پوشیدن بهترین لباسها و با جذابترین رنگها، طراوت، زیبایی، گرمی و شادابی خود را برای اهل خانه، برای همسر و همدم و مونس خویش به نمایش میگذارند و به محیط خانه صمیمیت، صفا و آرامش میبخشند و به شریک زندگی خود و یا به والدین خود باکمال سرافرازی و صداقت اعلام میدارند که امانت وجودم را در صیانت صدف محکم چادر مشکی بدون دستبرد نگاههای آلوده به خانه برگرداندهام و منتظر دریافت نگاههای گرم و محبتآمیز صاحبان حرم خود هستم.
بنابراین بهترین حجاب زنان در بیرون از خانه و در محیط اجتماع بهطور کل در برابر نامحرمان، چادر مشکی است که علم تجربی روان شناسان روز نیز آن را تائید میکند. باید صمیمانه از مادران و والدین تشکر و سپاسگزاری کنیم که به برکت تقوای الهی و نورانیت تعالیم دین مبین اسلام، اینگونه زیبا، بهجا و دقیق، چادر مشکی را برای حجاب خود و دختران عفیفشان برگزیدهاند و در آن زمان که هنوز علم روانشناسی به شکل امروزی خود از مادر علم متولد نشده بود، با دیدی کارشناسانه و به عبارت دقیقتر با دیدی الهی، روانشناختی و جامعهشناسانه با ما رفتار کرده و رفتار کردن را به ما آموختهاند. [1]
دعای فرج: دعایی است که برای ظهور حضرت مهدی – علیه السلام – خوانده می شود. چندین دعا به دعای فرج معروف است.
اوّل:اِلَهِی عَظُمَ الْبَلَاءُ وَ بَرِحَ الْخَفَاءُ وَ انْکَشَفَ الْغِطَاءُ وَ انْقَطَعَ الرَّجَاءُ
وَ ضَاقَتِ الْأَرْضُ وَ مُنِعَتِ السَّمَاءُ وَ أَنْتَ الْمُسْتَعَانُ
وَ إِلَیْکَ الْمُشْتَکَى وَ عَلَیْکَ الْمُعَوَّلُ فِی الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ
اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدِ أُولِی الْأَمْرِ الَّذِینَ فَرَضْتَ
عَلَیْنَا طَاعَتَهُمْ وَ عَرَّفْتَنَا بِذَلِکَ مَنْزِلَتَهُمْ فَفَرِّجْ عَنَّا بِحَقِّهِمْ فَرَجاً
عَاجِلًا قَرِیباً کَلَمْحِ الْبَصَرِ أَوْ هُوَ أَقْرَبُ یَا مُحَمَّدُ یَا عَلِیُّ
یَا عَلِیُّ یَا مُحَمَّدُ اِکْفِیَانِی فَإِنَّکُمَا کَافِیَان وَ انْصُرَانِی فَإِنَّکُمَا نَاصِرَان
یَا مَوْلَانَا یَا صَاحِبَ الزَّمَانِ الْغَوْثَ الْغَوْثَ الْغَوْثَ
أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی أَدْرِکْنِی السَّاعَةَ السَّاعَةَ السَّاعَةَ
الْعَجَلَ الْعَجَلَ الْعَجَلَ یَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِینَ بِمُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِینَ.[1]
دوم: برخی دعای «اللهمَّ کُن لولیِّک الحُجَّةِ بن الحسن، صلواتُکَ علیه و على آبائهِ، فی هذه السّاعة و فی کلِّ ساعةٍ، ولیّاً و حافظاً و قائداً و ناصراً و دلیلًا
و عیناً، حتى تُسکِنَه أرضَک طَوعاً و تُمتّعَهُ فیها طویلًا» را دعای فرج نامیده اند.[2]
سوم و چهارم: دعای ندبه و دعای عهد است. متن کامل این ادعیه ارزشمند در مفاتیح الجنان آمده است.
دعای زمان غیبت: امام صادق – علیه السلام- به زراره فرمود اگر زمان غیبت را در ک کردی این دعا را بخوان: «اللَّهُمَ عَرِّفْنِی نَفْسَکَ فَإِنَّکَ
إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَکَ لَمْ أَعْرِفْ نَبِیَّکَ اللَّهُمَ عَرِّفْنِی رَسُولَکَ
فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَکَ لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَکَ اللَّهُمَ عَرِّفْنِی
حُجَّتَکَ فَإِنَّکَ إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَکَ ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی»[3].
دعای غریق: امام صادق فرمودند: بهزودی امر مشتبهی [غیبت طولانی] به شما میرسد پس بدون نشانهای که دیده شود و بدون امام هدایتکننده میمانید. فقط کسی از آن نجات مییابد که دعای غریق را بخواند، راوی میگوید: دعای غریق چگونه است؟ حضرت فرمودند: «یا اللّه یا رَحمان یا رَحیم یا مُقلِّبَ
القُلوب ثَبِّت قَلبی على دینِک»[4].
[1]. مفاتیح الجنان ص 240.
[2]. مهج الدعوات / ترجمه طبسى ص 3.
[3]. الکافی ج1 ص 337.
[4].سفینة البحار ج3 ص 104 و الزام الناصب فی إثبات الحجة الغائب- عجل الله تعالى فرجه الشریف- ج1 ص 417.
در کتاب شریف مکیال المکارم با استفاده از روایات ، برای دعا جهت تعجیل در فرج امام زمان– عجل الله تعالی فرجه الشریف –110 فایده و اثر شمردهشده است که برخی از آنها عبارتاند از:
1. دعای فرج، سبب زیا د شدن نعمتها است.
2. بهوسیله خواندن این دعا از برادران پیغمبر خواهد بود.
3. دعای فرج مایه استجابت دعا و دفع بلاء و طول عمر و وسعت روزی میشود.
4. با این دعا میتوانیم از فتنههای آخرالزمان نجات یابیم.
5. اداء قسمتی از حقوق امام زمانمان است.
6. حضرت صاحبالزمان– عجّل الله تعالی فرجه الشریف –در حق او دعا میکنند.
7. شفاعت آن حضرت و پیغمبر و فاطمه زهرا–علیهمالسلام – شامل حال او میشود.
8. خواندن دعای فرج باعث آمرزش گناهان میشود.
9. با این دعا میتوانیم به دیدار آن حضرت در بیداری یا خواب برسیم.
10.این دعا سبب رجعت به دنیا درزمان ظهور میشود.
11.فرج مولای ما زودتر واقع میشود.
12.این دعا سبب زیادشدن اشراف نور امام – عجل الله تعالی فرجه الشریف –در دل میشود.
13.هنگام مرگ به دعاکننده مژده میرسد و با او به نرمی رفتار میشود.
14.بهوسیله این دعا، عزیزترین و گرامیترین افراد نزد پیغمبر – صلیالله علیه و اله و سلم –میشویم.
15.کردارهای بد او به کردارهای نیک مبدّل میشود.
16.اجر کمک به مظلوم را دارد (آنهم مظلومترین فرد عالم در این زمان یعنی امام عصرـ ارواحنا فداه ـ).
17.ثواب خونخواهی حضرت سید الشهداء – علیهالسلام – را دارد.
18.هفتاد هزار نفر از گنهکاران را شفاعت میکند.
19.غمهای دعاکننده را در دنیا و آخرت از بین میبرد.
20.مجلسی که در آن برای حضرت قائم– عجل الله تعالی فرجه الشریف – دعا شود محل حضور فرشتگان میگردد.
21.شخص دعاگوی امام زمان از بدی حساب روز قیامت در امان است.
22.به بالاترین درجات شهدای قیامت نائل میگردد.
23.موجب خراش بر چهره پلید ابلیس است.
24.سبب کامل شدن ایمان است.
25.دعاکننده، ثواب کسی که زیر پرچم قائم– عجل الله تعالی فرجه الشریف –شهید شده را دارد.
26.روز قیامت هدیههای ویژهای دریافت میدارد.
مسأله خواب
خواب دیدن به تعبیر دیگر رؤیا ، چیزی است که همه ما تجربه کرده ایم و در درون ما اتفاق می افتد اگر برای انسان های پاک و مخلص مثل معصومین ـ علیهم السلام ـ باشد قطعاً رؤیای صادقه است و هیچ دخل و تصرف نفسانی و شیطانی در آن نیست . امیر المؤمنین علی ـ علیه السلام ـ : رؤیا الأنبیاء وحیٌ [1] رؤیای انبیاء وحی است .
اصلا برخی انبیاء دستورشان برای برخی تکالیف از طریق خواب بوده است مثل حضرت ابراهیم که در خواب تکلیف ذبح اسماعیل را به او دادند .
إنی أری فی المنام إنِّی أذبَحُکَ .[2] من در خواب می بیینم که تو را سر می بُرَم.
یا خبر هایی از آینده به آن ها در خواب داده می شد ، حال یا به طور واضح و بدون رمز عین آینده را می دیدند ، مثل پیامبر که پیشاپیش ، مسأله فتح مکه را در خواب به ایشان بشارت دادند .
لقد صدق اللهُ رسولَه الرُؤیا بالحقِّ ، لَتَدخُلَنَّ المَسجدَ الحَرامِ ؛
حقاً خدا رؤیای پیامبر خود را تحقق بخشید .(که دیده بود ) شما بدون شک به خواست خدا در مسجد الحرام در خواهید آمد .
یا به طور رمز که احتیاج به تعبیر داشته باشد می دیدند مثل خواب حضرت یوسف .
إنِّی رأیتُ أحدَ عشر کوکباً و الشَّمسَ و القَمرَ رَأیتُهُم لی ساجِدینَ ؛[3]
من یازده ستاره را دیدم که به همراه خورشید و ماه برایم سجده می کردند .
پدرش تعبیر کرد که به مقام نبوت می رسی و یازده ستاره برادرانت و خورشید و ماه هم خود یعقوب پدرش و مادرش بودند که همه در مقابل مقام او خضوع می کنند .
خوابهای واقعی و خوابهای غیر واقعی
بنابر این ، خوابهای انبیاء و اولیاء ، بدون تردید رؤیای صادقه است و از تصرف نفس و شیطان دور است . در حقیقت نوعی ارتباط با عوالم بالاتر و لوح محفوظ و خبر هایی از عوالم غیب است .
اما خوابهایی که ما انسانهای معمولی می بینیم برخی از آنها می تواند رؤیای صادقه باشد به خصوص خوابهایی که انسان های راستگو می بینند .نبی اکرم ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ فرمودند : أصدقکم رؤیاً أصدقکم حدیثاً ؛[4] هر که با صداق تر و راستگو تر باشد ، رؤیایش صادق تر و درست تر است .
خوابهای انسانهای راستگو پاک و صادق است اما با این وجود خیلی چیزها می تواند در خوابهای ما تأثیر داشته باشد افکار و آرزوها و تخیلات ما و صفات و ملکات نفسانی ما ، بالاخره خواب در ظرف وجودی ما اتفاق می افتد . خیلی از خصوصیات این ظرف به خواب های ما شکل می دهد و دخل و تصرف می کند این از درون .
از بیرون هم شیطان می تواند در خوابها تصرفاتی داشته باشد و به جهت هایی منفی سوق دهد ؛ همانطوری که در بیداری و سوسه ها و القائاتی دارد .
بنابر این ، برخی خواب ها بدون دستبرد و تصرف شیطان یا نفس ، یک نوع اتصال به عالم ملکوت است و کاملا واقعیت دارد .
خواب مرحوم آیه الله حائری
مرحوم آیه الله اراکی از قول استادشان مرحوم آیه الله حائری یزدی نقل می کرد که من در جوانی وقتی در کربلا بودم شبی در خواب دیدم کسی به من گفت : ده روز بیشتر به عمر شما باقی نیست .
ایشان می گوید : من اعتنا به این خواب نکردم و مشغول در و بحث بودم و اصلا فراموش کردم تا اینکه روز دهم که پنجشنبه یا جمعه ای بوده است ، با برخی از رفقا به یکی از باغهای اطراف کربلا رفته بودند . یک حالت لرز شدیدی به ایشان دست می دهد که نتوانسته بودند تحمل کنند او را به خانه می آورند ایشان می گویند یک مرتبه یاد آن خواب افتادم که به من خبر داده بودند ده روز دیگر از دنیا می روی و امروز روز دهم است .
ناگهان دیدم دو ملک برای قبض روح آمدند . مرحوم آیه الله حائری چون ارادت خاصی به امام حسین-علیه السلام- داشته و حتی در عزاداری ها خودش نوحه هم می خوانده ، می گوید: من به ابا عبدالله متوسّل شدم و عرض کردم : آقا من میدانم مردن حق است و بالاخره هرکه باید از دنیا برود ولی من دستم خالی است و ذخیره ای برای آخرتم ندارم . اگر می شو شما لطفی کنید و از خداوند برایم فرصتی بخواهید .
حضرت آیه الله حائری می فرمایند : یک مرتبه دیدم خود حضرت آمدند . به آن دو ملک فرمودند شما بروید ما برای ایشان از خداوند لوط عمر خواسته ایم. آن دو ملک هم رفتند . مرحوم آیه الله حائری بعد از چند لحظه بهتر می شود و کم کم جشمشان را باز کرده و می بیند خانواده و اطرافیان بالای سرشان و گریه می کنند و روی او پارچه کشیدند . گمان کرده اند که از دنیا رفته است .
مرحوم آقای اراکی می فرمود به گمانم توفیق ایشان برای تأسیس حوزه علمیه قم همان ذخیره آخرتی است که از حضرت ابا عبد الله خواسته بود کاری در دنیا بکند .
به هر حال این رؤیای صادقه ای بوده که به وقوع هم پیوسته و این گونه رؤیا ها کاملا امکان پذیر است . پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه و آله وسلم ـ هر روز از اصحابش می پرسیده : «هل مِن مبِّشرات [5]؛ آیا مژده دهندگانی هست ؟» و مقصود ایشان خواب و رؤیا بود.
خوابهای غیر قابل اعتماد
چون عالم خواب عالم پر ابهام و رمزی است احتمال لغزش و اشتباه و تصرف نفس و شیطان هم بر آن زیاد است لذا خیلی نمی توان روی خوابها یمان حساب باز کنیم . امام صادق ـ علیه السلام ـ : خواب صادق و کاذب در هم آمیخته است لِعلّا یَعتمِدَ علیها کُلَّ الإعتماد .[6] تا مردم خیلی روی خواب حساب باز نکنند و بازار ادعاها و نقل خوابها باز نشود.
از همین رو ست که علمای ما می گویند خواب حجت نیست و اگر در خواب دستور عملی داده شود که فلان کار را بکن یا فلان را نکن مثلا این طوری نماز بخوان ، این عدد ذکر را بگو اینها قابل اعتماد نیست و هیچ الزامی نمی آورد .
نکته هایی در باره خواب و تعبیر آن
در روایت داریم خواب را اوّلاً : به فقط پیش اهلش نقل کن . حضرت یعقوب هم به پسرش یوسف فرمود : لا تقصص رؤیاک علی إخوتک ؛[7] خوابت را برای برادرانت حکایت نکن .
آنها اهل نبودند . اهلش یا معبّر است که توان تعبیر خواب را داشته باشد و یا یک انسان نجیب و مؤمن و مورد اطمینانی که از نقل شما سوء استفاده نمی کند و آن را احیاناً مایه استهزاء و ضربه زدن به شما قرار نمی دهد .
ثانیاً : تعبیر خواب کار سخت و پیچیده ای است باید مواظب بود به هر کسی مراجعه نکرد ، به هر دعا نویس و رمالی که دکانی زده اند نباید مراجعه کرد و اسرار خود را به آنها گفت . بلکه به انسانهای دین شناس و متدیّن و اهل عمل که در مسأله تعبیر خواب کاملا واردند و به آنها اطمینان کامل داریم یا افراد مورد اطمینانی که آنها معرفی کرده اند .
ثالثاً : علائمی که در خواب می بینیم ، الزاما معنایش همان چیزی نیست که می بینیم مثلا اگر در خواب می بینیم فلان کس مرده یا فلان کس زخمی شده یا فلانی ثروتی گیرش آمده الزاما معنایش همین مردن یا زخمی شدن یا ثروت مالی نیست این ها بسته به شرائط و قرائن ممکن است که معنای دیگری داشته باشد .
تعبیر خواب های ابن سیرین
ابن سیرین در تاریخ به تعبیر خواب معروف است . نقل شده است کسی به نزد او رفت و گفت : خواب دیدم دنیا وآخرتم از دستم بیرون رفت ، خیلی می ترسم خسر الدنیا و الآخره شوم . ابن سیرین آرامش کرد . در همین حین یک شخص دیگری وارد شد گفت: آقا در خواب دیدم دنیا و آخرت گیرم آمده است .
ابن سیرین یک فکری کرد و به اولی گفت : تو قرآنی گم نکرده ای ؟ گفت : بله . به دومی گفت : تو قرآن پیدا نکرده ای ؟ گفت : بله . گفت دنیا و آخرت که از دست یکی رفت و دیگری به دست آورد همین قرآن است که اولی گم کرده بود و دومی پیدا کرده ، به او بده .
شخصی نزد ابن سیرین آمد گفت دیشب خواب دیدم یک مهری در دست دارم و دهان مردم را با آن مهر می کنم و می دوزم . گفت شما اذان گو نیستی ؟ گفت : بله مؤذن هستم . ابن سیرین گفت : همین است در ماه رمضان وقتی اذان می گویی دیگر کسی نمی خورد و نمی آشامد . تو دهان را از خوردن و آشامیدن می دوزی و مهر می کنی . مواظب باش به وقت باشد.
گاه یک چیز ، در خواب یک نفر را یک معنا می کرد و همان چیز را در خواب دیگری با توجّه به قرائن و شواهد و شرایطش معنای دیگری می کرد . یکی می گفت : من دیدم دماغم خون می آید . می گفت مالی از دست می دهی . به دیگری که همان خواب را دیده بود می گفت : مالی گیرت می آید . به هر حال در این موارد احتیاط راه نجات است.
[1] . الامالی للطوسی ص: 238؛ بحار ج 58 ص 181.
[2] .صافات / 102.
[3] .یوسف / 4 .
[4] .شرح الکافی للمولی صالح المازندرانی ، ج11ص 444 ؛ البضاعةالمزجاه ج2ص93.
[5] . الکافی ج8ص 90؛ بحار ج58 ص: 177.
[6] . توحید مفضل ص85 ؛ بحار ج 3ص85.
[7] . یوسف / 5 .
ج . از بین بردن قبح ارتباط دختر و پسر ؛ حتی تا حد باردار شدن .
فکر نمی کنم نیازی با شد که بگوئیم در جامعه ای که دختران و پسران ، به صورت لجام گسیخته با یکدیگر ارتباط دارند چه بلائی بر سر خانواده ها می آید اما همین قدر بدانید که غرب ، تنها به قبح زدائی از ارتباط با دختر و پسر بسنده نکرده و هدف اصلی او در این زمینه ، ارزشی کردن این ارتباط ، و ضد ارزشی کردن عدم این ارتباط است . آنچه در شبکه های ماهواره تبلیغ می شود این نیست که ارتباط دختر و پسر اشکالی ندارد ؛ بلکه پیام اصلی این شبکه ها آن است که چنین ارتباطی لازم و ضروری است و کسانی که از این ارتباط دوری می کنند انسان های عقب مانده هستند !!!
این شبکه ها برای آسانی کار مخاطبان خود راههای ارتباط برقرار کردن و دوست شدن با جنس مخالف را آموزش می دهند . که این ارتباطات به طور طبیعی به روابط نامشروع هم می انجامد .
در روابط نامشروع دو دغدغه مهم ویژه برای دختران وجود دارد ؛ اول ، از دست دادن عصمت دخترانه و دوم بارداری .
در همین جا است که شبکه های ماهواره ای برای این دو مسأله هم چاره اندیشی می کنند ؛ اول آنکه فکر کردن به عصمت دخترانه را تفکری عقب مانده و عصر حجری معرفی می کنند .
دوم آنکه سقط جنین را هم امری عادی جلوه می دهند . اگر دختران یک جامعه ، دغدغه از دست دادن عصمت دخترانه خویش را نداشته و نگران باردار شدن هم نباشند ، چه اتفاقی در آن جامعه می افتد ؟ این اتفاق همان فاجعه ای است که در غرب رخ داده و به راحتی می توان آن را به تماشا نشست . با توجه به بالا رفتن آمار زندگی های خارج از چارچوب ازدواج ، شمار فرزندان نامشروع هم از حد تصور بالاتر رفته است . امروزه در غرب دختران و پسرانی که از پدر حقیقی خود اطلاعی ندارند کم نیستند .
شاید خواندن آمار زیر برای شما تکان دهنده باشد :
در انگلستان در هر سال پانصد هزار کودک نامشروع به دنیا می آید .
طبق گزارشی که از طرف اداره تحقیقات اجتماعی آمریکا انتشار یافته ، تعداد نوزادان غیر قانونی نسبت به ده سال قبل 47درصد افزایش یافته است .
میزان کورتاژهای یک ساله ایالات متحده آمریکا بالغ بر یک میلیون فقره است که پنجاه درصد آن مربوط به دختران شوهر نکرده است .
آمار نشان می دهد که سالانه تنها در لندن پنجاه هزار کورتاژ جناحی صورت می گیرد که پنجاه درصد آن مربوط به دوشیزگان می باشد. [1] [2]